صیاد زنده گی باشیم

صیاد زنده گی باشیم
زنده

گی هدیه خداوند(ج)برای انسان است که میلیاردهاسال بیش اهداشد ماآفریده شدیم تازنده گی کنیم از زنده گی خودبه هرنحوبهره ببریم عمربرای زنده گی بسیارگوتاه است بعضی هاتازمانی به زنده گی کردن پی می برندزنده گی خودراازدست می دهند زنده گی برای ماداده شده باید زنده گی کنیم اماچطور؟انسان در دوران کودکی فقط به فکربازی وسرگرمی باهم سن وسالان است واززنده گی هیچ نمیفهمندوهیچ به زنده گی اهمیت نمی دهندهرچه هست ونیست فقط بازی وسرگرمی است تاکم کم به سن هفت سالگی میرسندمعمولادرسن هفت سالگی به مکتب میروندمشغول درس وبحث میشوندمصروفیت شان زیادمیشوندهمرای درس کارهای مربوط به خانه ودهقانی را همرای پدرخودشروع میکنندتاکه به سن 14و15سالگی میرسنددراوج روزگارزنده گی قرارمیگرندغروربه ذهن شان پیدامیشودبه غرورخودفخرمی ورزندباغرورهای شان زنده گی رابه عنوان یک بازیچه فکرمیکنندبه فکرشان مواردهای مختلف میرسندبعضی های شان عاشق میشوندتعدادی درغم روزگارمیفتندتعدادی دیگری هم به فکربدست آوردن چندلقمه نان میشوندحتی فصل جوانی خودرادردیارغربت بخواطربدست آوردن چندلقمه نان به دورازپدرومادرخودسپری میکنندهزارویک زخم زبان را نادیده گرفته تانان برای فامیل تهیه کنندهرسال ازعمرشان میگذردبه مشگلات زنده گی افزوده میشودبه نظرمن هیچ نفس راحت کشیده نخواهدتوانستندمدام به چندلقمه نان فکرمیکنندتاچطور بدست آورندتا کرسنه نماننداشخاص که به درس خودادامه می دهنددر دوران مکتب دایم به فکردرس های شان هستندکه چکونه درامتحانات کامیاب شوندیاهم چه قسم ازپل صراط کانکوربگذرندتادررشته دل خوا کامیاب شوندباچه رنج وزحمت دوران مکتب راسپری میکنندوارددانشگاه هامیکردنددردانشگاه هم مصروفیت درس وکارازدوره مکتب بیشتراست ازدانشگاه فارغ ناشده به فکرکارمی افتندکه بعدازفراغت کارپیداشودیانه ؟همه خبردارندپیداکردندکاردرهرکشورکاراست نبوی رابجاآورندبعدازعروسی هم دیگربیشترکارکندتازن وفرزند را سیرنگهداردشایدهیچ نفس راحت کشیده نتواندچون صبح وقت ازخواب شیرین بیدارشودچای ناخورده بایدسرکاربرودتاکارش ازدست اش نرودکه کارپیدا کرده نمیتواندشام به خانه برمیگرددخسته ومانده خودبالای رخت خواب انداخته تابازهم صبح زودازخواب بیدارشودچه زمان پهلوی زن وفرزندنشسته دردل کند؟ویافرزندان خودرا نوازش کند؟...تاکه کم کم به سن چهل میرسند(اگرکسی چهل شده بس کیل شده است)کم حوصله کی هارخ میدهددیگروقت نشستندبافامیل وفرزندان نمانده است ودیگرحوصله نوازش فرزندان نمانده است انسان کوشش میکندکه تنهاباشدودوری برمی گزنندبه خواطر کم حوصله کی زیاد...کم حافظه کی نیزسراغ(صراغ) انسان رادراین فصل زنده گی میکردبسیارازکارهارا زودزودفراموش میکنندجوانان خوش ندارندهمرای پیرهایک گپ راشش وهفت بارتکرارکننددیگرآن اوج زنده گی نمانده است تابه عشق وغرور و...فکرکند
انسان تاشروع به نفس کشیدن میکندنفس اش شروع به قیدی میکند تاکه آن نفس ازآن هاگرفته می شود....کی نفس راحت کشید؟وچه زمان زنده گی را صیدکنیم
writte By:محمدجاویدراشد1391/11/2
7
درشانزده سالگی ام
درشانزده همین بهارعمرم بسرمی برم هزاررنج وزحمت رابسرگذرانده وبه این سن رسیدم درهر سال که بزرگ میشوم امیدوآرزویم بیشترمیشودوبیشترازخداوندسبحان(ج)آرزو زنده ماندن می کنم وبه آینده خودبیشترفکرمیکنم .کوشش میکنم ازگذشته هاعبرت گرفته تابه آینده خودرا بهتروخوب ترفکرکنم تاآینده سرشارازکامیابی.پیروزی.سربلندی وزیباوزیبا داشته باشم ....آنقدر گپ وسخن دردلم دارم نمیدانم به کی بگویم خداوند(ج) خود از دل انسان خبردارد که هرکس چه دردارد.امادراین دنیافانی به کی بگوییم تاما چه میخواهم به هرکس نگاه کنیم خودآن کس ازمابیشترمشگل داردوبه راهنمایی های دیگران ضرورت دارندقلب من پرازسخن واسرار است سخن واسراراز مشگلات زنده گی .درس .کار.گذشته.حال .آینده وغیره به سمت رجوع کنیم پرازغم وغصه ورنج وزحمت است تابستان گرم زمستان سرد چه وقت خونسرد...

توسط جاوید راشد

دراوج زنده گی

دراوج زنده گی
من دراوج زنده گی ام قراردارم در دومین فصل اززنده گی خود.فصل شادی مستی خوشحالی وشادابی.... فصل اول زنده گی ام راهمراه بادیوانگی های کودکی وهم سن سالان ام باهزاران رسم .رواج وبازی های کودکانه بانازونخره برپدرومادرم ومهربانی های پدر.مادر.برادران وخواهران وبامیلیون هاشادی وخوشی های دیگرسپری کردم وحدودیک سال بیش قدم به فصل دوم زنده گی ام گذاشتم درفصل اول زنده گی کارم چراندن گوسفندان (روز های که چوپان رمه هارا نمی برد)وبازی باهم سن وسالان بوداما زمان که قدم به فصل دوم زنده گی گذاشتم همرای پدر.مادروبرادرانم کارهای دیگرماننددهقانی راشروع کردم کم کم به مرورزمان قلبه کردن آبیاری زمین هاوکارهای دیگررایادگرفتم وهم چنان باخوشی هاوغم های زنده گی نیزآشناشدم کم کم زنده گی کردن را ازچهاراطراف خودیادگرفتم به زنده گی دیگران نگاه کرده کوشش میکنم تازنده گی خودرابهتروخوبتربسازم.. یکی ازمواردهای زنده گی آمدن درکابل است درفصل تابستان درمالستان کارهای شاقه دهقانی را انجام میدهیم همرای کاربه مکتب نیزمیروم مشکلات ازهربعدزیاد است روزگار زنده گی. درس .مکتب.کارو.....درمکتب موادلازم برای دروس 

آدینه (جمعه)

آدینهجمعه کلمه عربی است وبه فارسی (آدینه )معنی میدهد .آدینه روزآخرهفته است روزتعطیلی ورخصتی است مردم بعدازمدت شش روزکاروبار.روزآدینه راپهلوی خانواده های خودسپری میکنندویاهم همرای خانواده های خودبه دیدن دوستان میروندویا فامل راگرفته به پارگ برای تفریح میروندتاخستگی شش روزکاررارفع کننددرشهرهامعمولاچنین است امادروالسوالی هابرعکس به جای این که درخانه نشسته رفع خستگی نمایندویابه خانه های دوستان بروند .به بهانه رخصتی مردم زیادترکارمیگنندازتفریح ورفتن به پارگ هاخبرنیست هرکس مصروف کارهای خودمی باشندامروزنیز(آدینه )بود1391.11.20صبح امروززمانیکه ازخانه بیرون شدم به سرک برچی رفتم بادیدن آن همه مردم باخودگفتم که واقعاامروزآدینه است آن قدرسرگ پرازنفربودکه قابل باورنبوداین قدرجمعیت درشهرکابل زنده گی میکنندهمه ازخانه های خودبیرون شده بودند.درسرک قدم زدن مشگل بودبخواطرکثرت نفوس حتی ترافیگ پیاده روی هم وجودداشتنویسنده :محمدجاویدراشد1391/11/20