دراوج زنده گی
من دراوج زنده گی ام قراردارم در دومین فصل اززنده گی خود.فصل شادی مستی خوشحالی وشادابی.... فصل اول زنده گی ام راهمراه بادیوانگی های کودکی وهم سن سالان ام باهزاران رسم .رواج وبازی های کودکانه بانازونخره برپدرومادرم ومهربانی های پدر.مادر.برادران وخواهران وبامیلیون هاشادی وخوشی های دیگرسپری کردم وحدودیک سال بیش قدم به فصل دوم زنده گی ام گذاشتم درفصل اول زنده گی کارم چراندن گوسفندان (روز های که چوپان رمه هارا نمی برد)وبازی باهم سن وسالان بوداما زمان که قدم به فصل دوم زنده گی گذاشتم همرای پدر.مادروبرادرانم کارهای دیگرماننددهقانی راشروع کردم کم کم به مرورزمان قلبه کردن آبیاری زمین هاوکارهای دیگررایادگرفتم وهم چنان باخوشی هاوغم های زنده گی نیزآشناشدم کم کم زنده گی کردن را ازچهاراطراف خودیادگرفتم به زنده گی دیگران نگاه کرده کوشش میکنم تازنده گی خودرابهتروخوبتربسازم.. یکی ازمواردهای زنده گی آمدن درکابل است درفصل تابستان درمالستان کارهای شاقه دهقانی را انجام میدهیم همرای کاربه مکتب نیزمیروم مشکلات ازهربعدزیاد است روزگار زنده گی. درس .مکتب.کارو.....درمکتب موادلازم برای دروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر